جدول جو
جدول جو

معنی خوش باوری - جستجوی لغت در جدول جو

خوش باوری
(خوَشْ / خُشْ وَ)
زودباوری. سهل القبولی، کنایه از سادگی است
لغت نامه دهخدا
خوش باوری
خوش پنداری، خوش خیالی، خوش گمانی، دهن بینی، زودباوری
متضاد: دیرباوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش باور
تصویر خوش باور
ویژگی کسی که خبر یا سخنی را زود باور می کند، ساده دل، ساده لوح، زودباور
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ وَ)
زودباور. آنکه هر گفته را راست دارد و همه کس را استوار داند. مقابل دیرباور یا بدباور. یقنه. میقان. میقانه. ذویقین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
خوش طالعی. خوش اقبالی. مقابل بدبیاری. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ طِ)
حالت و چگونگی خوش باطن. رجوع به خوش باطن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ هَِ)
آراستگی ظاهر. مقابل بدظاهری، کنایه از بدجنسی و بدباطنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش باور
تصویر خوش باور
ساده دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشباوری
تصویر خوشباوری
زود باروی: (بعضی اوقات خوشباوریش او را باشتباه می اندازد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زود باوری
تصویر زود باوری
عمل و کیفیت زود باور خوش گمانی ساده لوحی مقابل دیر باوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشباور
تصویر خوشباور
آنکه زود و بسادگی هر چیز را باور کند زود باوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود باوری
تصویر خود باوری
اعتماد به نفس
فرهنگ واژه فارسی سره
خوش پندار، خوش خیال، خوش گمان، دهن بین، زودباور، ساده، ساده دل، ساده لوح، صاف وساده
متضاد: بدباور، دیرباور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زیبارو، جذاب، خوش هیکل، خوش اندام، خوب رو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اعتمادبه نفس
متضاد: خودباخته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شادخواری، نوش خواری، سرمستی، سرخوشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد